loading...
ekmal
حقیقت بازدید : 13 پنجشنبه 02 آبان 1392 نظرات (0)

اعزام لشکر اسامه
در ماه محرم سال يازدهم، رسول گرامي اسلام (ص) پيش از آنکه دربستر بيماري افتد مسلمانان را فرمان داد تا براي گسيل به‏ مرزهاي روم از جانب شام آماده شوند. [1]  اين در حالي بود که ‏عده‏ اي از نامسلمانان نواحي جزيره العرب و مدعيان پيغمبري، درتدارک حمله به مدينه بودند و به ظاهر بيرون رفتن سپاهي بدان‏بزرگي، چندان موافق احتياط نبود. با اين همه رسول خدا (ص)کمترين ترديدي در گسيل نيروهايش به سوي شام نداشت. حضرت اسامه‏ بن زيد را که کمتر از 20 سال داشت فرمانده اين لشکر کرد وبرخي از صحابه چون ابوبکر، عمر بن خطاب، ابو عبيده بن جراح وسعد بن ابي وقاص را فرمان اکيد داد تا هرچه زودتر به فرماندهي ‏زيد جوان راهي شوند. [2]  پيامبر (ص) با دست‏خود پرچم فرمانده‏جوان را بست و به او چنين دستور داد: مسافت را آنچنان به سرعت‏ طي کن که پيش از آنکه خبر حرکت تو به آنجا رسد خود و سربازانت‏به آنجا رسيده باشيد. رسول اکرم (ص) صحابيان سالخورده‏اي چون ابوبکر و... را به زيرفرمان جواني کم‏سال به نبرد امپراتوري بزرگ روم راهي مي‏سازدتا پس از اين، کمي سن بهانه سرپيچي صحابه از فرمان فرد کاردان‏نشود. راستي چرا پيامبر (ص)، علي (ع) را همراه آنان نفرستاد؟ آياسالخوردگان لشکر اسامه تجربه نظامي و شجاعت ويژه داشتند؟در آن صورت چرا به عنوان فرمانده برگزيده نشدند؟ اين سفرنزديک به دو ماه به طول مي‏انجاميده است. [3]  و رسول خدا (ص) يقين‏داشت روزهاي آخر عمر را سپري مي‏کند.با اين حال به تاکيد از برخي صحابه خواسته بود تا گوش به‏فرمان اسامه هرچه زودتر مدينه را ترک کنند. اما حرکت اين‏سپاه، به رغم تاکيد فراوان رسول خدا (ص) نخست‏به سبب اعتراض ‏برخي از صحابه نسبت ‏به جواني اسامه، سپس به بهانه تهيه ساز وبرگ سفر و سرانجام به سبب رسيدن خبر شدت يافتن بيماري‏ پيامبر (ص) و باز گشت ابوبکر و عمر و برخي ديگر از از اردوگاه‏«جرف‏» به مدينه، سر نگرفت. [4]  ابن ابي‏ الحديد به نقل گفتارشيخ خود ابو يعقوب معتزلي در شرح خطبه 156 نهج البلاغه‏ مي‏نويسد: چون بيماري پيامبر اکرم (ص) شدت يافت دستور داد سپاه‏ اسامه به سوي شام حرکت کند و فرمان داد ابوبکر و ديگر بزرگان‏ مهاجرين و انصار در آن شرکت جويند.با اين کيفيت اگر حادثه‏ اي براي رسول خدا (ص) پيش آيد دست يابي‏ علي (ع) به خلافت از اطمينان بيشتري برخوردار خواهد بود. [5]  چون‏ اسامه حال پيامبر را وخيم و افراد تحت امرش را سرکش ديد ازرسول خدا (ص) در خواست کرد به او اجازه دهد تا بعد از سلامت‏ يافتن پيامبر از بيماري، سپاه را حرکت دهد. حضرت پيامبرموافقت نکرد و فرمود: همين حالا. اسامه دوباره عرض مي‏کند آيادر حالي که قلبم از بيماري شما اندوهگين است‏ حرکت کنم؟پيامبر (ص) مي‏فرمايد: به پيروزي فکر کن! اما کسان حاضر درپيرامون بستر رسول خدا (ص) به فرمانهاي آن حضرت چندان عنايتي ‏نداشتند و گاه فرمانهاي وي را بنابر منافع و اهداف خويش ‏تفسير و تحريف مي‏کردند. [6] .


[1] الکامل، ابن اثير، ج 2، ص 317.
[2] الاصابه، ابن حجر، ج 8، ص 124؛ تاريخ ابن اثير، ج 2، ص‏317-321؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 17، ص 177، ج 1، ص‏159.
[3] در ايام خلافت ابوبکر سپاه اسامه راهي شام شد و نوشته ‏اندآنان پس از چهل يا هفتاد روز به مدينه باز گشتند.
[4] تاريخ طبري، ج 3، ص 186؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص‏159-162.
[5] شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 197.
[6] مسند احمد ابن حنبل، ج 1، ص 356؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص‏217، 242، 245؛ تاريخ طبري، ج 3، ص 192 و 193. ابن ابي الحديد در تاييد نظر شيعه مي‏گويد: مي‏توان احتمال دادکه فرا خواندن اسامه از اردوگاه و جلوگيري از حرکت‏ سپاه وي ‏توسط برخي از همين حاضران پيرامون بستر پيامبر، به قصد اعمال‏ برخي از اغراض انجام گرفته باشد. (شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 82-90.).

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 9
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 10
  • بازدید ماه : 10
  • بازدید سال : 20
  • بازدید کلی : 584